معمار کبیر انقلاب اسلامی براساس یک راهبرد بین المللی مسأله فلسطین را به یک استراتژی چندوجهی در جهان اسلام تبدیل کردند. براساس این استراتژی و در بحث چرایی و اهمیت این روز چند نکته حائز اهمیت است:
بعد از فروپاشی عثمانی و توطئه کشورهای پیروز جنگ جهانی اول با صهیونیست های بین المللی برای ایجاد کشوری یهود در منظومه جهانی، فلسطین بر مبنای دو اصل سرزمین موعود بودن و اعتقادات آخرالزمانی در نشست بال سوییس(1897) برای اشغال انتخاب شد. مقدمات این امر در سال 1917 با اعلامیه بالفور فراهم شد و طی سالهای بعد بر مبنای یک قانون نانوشته بین انگلستان و فرانسه، کشور فلسطین بدون قیمومیت خاصی از سوی سایر کشورها به محلی برای مهاجرت هزاران یهودی تبدیل شد. در بین جنگ جهانی اول و دوم، با مهاجرت بسیاری از یهودیان جهان به فلسطین، مقدمات تشکیل رژیم غاصب صهیونیستی فراهم شد، اما جنگ جهانی دوم و اعتقادات ضدیهودی آلمان نازی تشکیل این موجودیت را به عقب انداخت. با شکست آلمان نازی و هم پیمانان آن در جنگ جهانی دوم و تأسیس سازمان ملل متحد براساس خواست کشورهای پیروز جنگ، زمینه های تشکیل موجودیت جعلی رژیم صهیونیستی در سال 1948 فراهم شد.
آنچه در این میان بیش از همه مغفول ماند، سرنوشت ملت مظلوم فلسطین بود. بسیاری از کشورهای داعیه دار اسلامی نیز در همراهی با این طرح، حقوق ملت فلسطین را ضایع کردند و تنها کشوری که پرچم فلسطین را بار دیگر در جهان به اهتزاز درآورد، ایران بعد از انقلاب اسلامی ایران بود. درنتیجه تأکید بنیانگذار انقلاب اسلامی بر اهمیت وجود فلسطین، جمعه پایانی ماه مبارک رمضان به عنوان روز قدس نام گذاری شد. روز قدسی که تجلی کاملی از مبارزه طلبی و حق طلبی کشورهای مسلمان برای مساله فلسطین است؛ فلسطینی که براساس یک توطئه بینالمللی با محوریت کشورهای استکباری به اشغال صهیونیستهای غاصب درآمد.
فلسفه روز جهانی قدس
معمار کبیر انقلاب اسلامی براساس یک راهبرد بینالمللی مسأله فلسطین را به یک استراتژی چندوجهی در جهان اسلام تبدیل کردند. براساس این استراتژی و در بحث چرایی و اهمیت این روز چند نکته حائز اهمیت است:
1- روز جهانی قدس نمادی از وحدت در بین کشورهای مسلمان در برابر حمایت از مسأله فلسطین است؛ وحدتی که محور اصلی آن دفع غده سرطانی رژیم صهیونیستی و حل مسأله فلسطین است.
2- روز جهانی قدس یادآور مقاومت در کشورهای مسلمان است. وجود این روز و اهمیت آن منجر به این شد که هسته های عظیمی از مقاومت در منطقه و بالاخص در خود فلسطین و لبنان برای مقابله با رژیم صهیونیستی ایجاد گردد. رژیم غاصبی که براساس طرح واهی از نیل تا فرات مترصد دستاندازی به سایر کشورهای اسلامی بود.
3- این روز نشاندهنده هویت پنهان برخی کشورهای عربی داعیهدار مسأله فلسطین است. کشورهایی که نه تنها در برابر زیادهخواهیهای رژیم صهیونیستی ایستادگی نکردند، بلکه در بیشتر مواقع از جنایتهای این رژیم حمایت کردند. از این منظر روز قدس هم مقابله با رژیم صهیونیستی است، هم مقابله با کشورهای عربی خائن به آرمان قدس.
4- روز قدس روز دمیدن خون در رگهای ملتهای مسلمان است. این امر در بیانات رهبرمعظم انقلاب نیز به خوبی تبیین شده است. ایشان در این رابطه میفرمایند:« روز قدس، این حرکتی که امام بزرگوار ما آن را آغاز کردند و بحمداللّه روزبهروز بهتر و سالبهسال گرمتر این حرکت ادامه دارد، یک حرکت بسیار عمیق و پرمعنائی است؛ این فقط یک راهپیمائی نیست؛ خونی است که در این روز در رگهای امت اسلامی میدود؛ علیرغم کسانی که میخواهند مسئلهی فلسطین و ملت فلسطین به دست فراموشی سپرده شود، این مسئله را روزبهروز زندهتر میکند؛ و همین جور خواهد بود. (۲۹ مرداد ۱۳۹۱)
5- روز حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی؛
6- روز نشان دادن عظمت ملتهای مسلمان در برابر مستکبران؛
7- روز ترس صهیونیستها از خروش ملتهای مسلمان؛
8- روز خنثی کردن توطئه فراموشی مسأله فلسطین.
این هشت مورد تنها گوشهای از فلسفه روزجهانی قدس است و موارد بیشتری را نیز میتوان بیان کرد. اما در رابطه با اهمیت روز قدس امسال ذکر چهار نکته، اهمیت آن را بیش از پیش آشکار میکند:
الف) با شیوع ویروس کرونا و فراگیری آن در سطح جهان، بسیاری از دولتمردان صهیونیستی و آمریکایی ادعا کردند که روز جهانی قدس برگزار نخواهد شد. این درحالی است که در بسیاری از کشورهای جهان برای این روز برنامهریزیهای وسیعی در عالم واقعی و همچنین شیوههای مجازی همراهی با ملت فلسطین صورت گرفته است. بنابراین، برگزاری این روز در چنین شرایطی نشان دهنده این است که آرمان فلسطین در هیچ حالتی فراموش شدنی نیست.
ب) شرایط روز جهانی قدس امسال به دلیل همزمانی آن با اجرای طرح معامله قرن از اهمیت بیشتری نسبت به سالهای گذشته برخوردار است. در این روز ملتهای مسلمان و کشورهای اسلامی مخالفت خود را با اجرای این طرح غربی- عبری- عربی نشان خواهند داد.
ج) برگزاری روز قدس امسال که با فقدان فرمانده جبهه مقاومت برگزار خواهد شد، نشان دهنده پیروی از راه و روش شهید سلیمانی و عدم هرگونه خلل در این راه است. درواقع، بعد از برگزاری مراسم به مناسبت شهادت سردار سلیمانی و برخاستن فریاد اعتراض علیه سلطهگری و حضور نامشروع آمریکا و صهیونیستها در منطقه، که رفراندومی برای مقاومت اسلامی بود، مراسم جهانی روز قدس، دومین رفراندوم تأیید مقاومت بعد از ترور سردار سلیمانی است. این موضوع، باتوجه به تلاش جبههی صهیونیستی برای به فراموشی سپردن آرمان فلسطین، بسیار حائز اهمیت است.
د) برگزاری این روز نشان دهنده عزم جدی محور مقاومت برای گرفتن انتقام سخت از آمریکاییها و صهیونیستهاست. اقدامی که گستره آن محدود به یک کشور نخواهد بود.
از کمپ دیوید تا معامله قرن
اکنون که بحث مسأله فلسطین مطرح است، باید نگاهی به آینده تحولات موجود در رابطه با مسأله فلسطین نیز داشته باشیم. برای پاسخ گویی به این مسأله ابتدا باید مقدماتی را ذکر کرد که براساس گزارههای این مقدمات نسبت به آینده تحولات پیشبینیهای لازم صورت گیرد.
در رابطه با طرح معامله قرن و آینده آن، ابتدا باید به مهمترین طرحهای سازش اشاراتی داشت تا بتوان دورنمای تحولات آینده فلسطین را بررسی کرد. براین اساس، مهمترین طرحهای سازش از ابتدا تاکنون به شرح زیر است:
1- پیمان کمپ دیوید: پیمان یا صلح کمپ دیوید را باید نقطه عطفی در ارتباط با مسأله فلسطین و منطقه دانست. دلیل اصلی آن نیز موجودیت بخشیدن به رژیم صهیونیستی برای اولین بار از سوی یک کشور عربی بود. کشوری که داعیه حمایت از فلسطین را شعار اصلی خود قرار داده بود و در جنگهای چهارگانه اعراب و رژیم صهیونیستی نیز حضوری فعال داشت. پیمان کمپ دیوید میان مصر و رژیم صهیونیستی در کمپ دیوید آمریکا(یکی از استراحتگاههای جیمی کارتر رییس جمهور اسبق آمریکا) میان انور سادات و مناخیم بگین به امضا رسید. این پیمان هشت بند داشت که مهمترین مفاد آن به شرح زیر است:
الف) به رسمیت شناختن تمامیت ارضی رژیم صهیونیستی توسط مصر و لزوم برقراری روابط دوستانه با آن: این عمل در واقع به دلیل موقعیت جغرافیایی مصر و لزوم توجه رژیم صهیونیستی به کانال سوئز بود.
ب) عقب نشینی رژیم صهیونیستی از صحرای سینا: براساس این توافق، رژیم صهیونیستی ظرف سه سال باید از شبه جزیره سینا عقب نشینی میکرد. این در حالی بود که رژیم صهیونیستی در جنگ 1967 بلندیهای جولان سوریه، غزه وکرانه باختری را اشغال کرده بود واشارهای به این مناطق نشده بود.
ج) برگزاری انتخابات برای اعطای خودمختاری به دولت فلسطین و شروع مذاکرات برای این مسأله: چنانچه در توافق به آن اشاره شده بود، مذاکرات صورت گرفت، اما نتیجه خاصی از آن عاید فلسطینیها نشد.
2- کنفرانس مادرید: انتفاضه اول فلسطین در سال 1987 م شروع شد و حامیان رژیم صهیونیستی بالاخص آمریکا به تکاپو افتادند که مانع شعله ورتر شدن این انتفاضه شوند. بنابراین، بعد از جنگ 1991 خلیج فارس، بوش پدر و جیمز بیکر، رئیس جمهور و وزیر امور خارجه وقت آمریکا، طرحی را با همکاری اتحاد جماهیر شوروی ریختند و دعوتنامههایی را به رژیم صهیونیستی، سوریه، لبنان، اردن و سازمان آزادی بخش فلسطین(ساف) فرستادند. اولین مرحله از کنفراس مادرید، تشکیل دولت خودمختار فلسطینی بود. خروجی مهم کنفرانس مادرید، شکسته شدن خط قرمزهای موجود برای کشورهای منطقه بود که یکی از موارد آن، عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی توسط کشورهای عربی بود. در حقیقت باید فرآیند سازش را نتیجه و محصول کنفرانس مادرید دانست.
3-پیمان اسلو1: مذاکرات منتهی به پیمان اسلو، نتیجه کنفرانس مادرید بود. این مذاکرات به صورت سری در بنیاد فافو در اسلو، واقع در نروژ انجام شد و در1993 به پایان رسید. پس از آن در یک مراسم رسمی در واشنگتن دی سی در 13 سپتامبر 1993 با حضور یاسر عرفات، رئیس وقت ساف؛ اسحاق رابین، نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی و بیل کلینتون، رئیس جمهور وقت آمریکا امضا شد.
پیمان اسلو زمینه ایجاد دولت خودگردان فلسطین را، با وظیفهی کنترل مناطق تحت سیطرهاش و پیگیری روند مذاکرات فراهم کرد. در این پیمان؛ عقبنشینی نیروهای اسرائیل از بخشهایی از غزه و کرانه باختری دیده شده بود که البته رژیم صهیونیستی به آن عمل نکرد. این پیمان قرار بود طی پنج سال نهایی شود. موضوعاتی که قرار بود در پیمان نهایی درباره آن تصمیمگیری شده باشد، مساله قدس، پناهندگان فلسطینی، مهاجران صهیونیستی، امنیت و مرزها بود. از سال1993 تا سال 2000 توافقات دیگری صورت گرفت که مهمترین آنها شرم الشیخ اول و پروتکل هبرون اشاره کرد که این توافقات بیشتر در راستای اسلو بود.
4- پیمان کمپ دیوید2: کمپ دیوید 2 براساس این مسائل شکل گرفت: بحث بر سر حدود حکومت فلسطین، مالکیت بیتالمقدس، بازگشت آوارگان فلسطینی، شهرکهای یهودی نشین و تقسیم آب در کنار موضوع اصلی یعنی؛ امنیت.
5- طرح صلح عربی: طرح صلح عربی که در سال 2002 م مطرح شد، خواستار تشکیل دو کشور بر اساس عقبنشینی رژیم صهیونیستی به خطوط آتش بس سال 1967 و قرار گرفتن بیتالمقدس شرقی به عنوان پایتخت فلسطین در ازای برقراری روابط عادی در چارچوب صلح جامع با رژیم صهیونیستی بود. این طرح همچنین خواستار دستیابی به راهحلی عادلانه برای مشکل آوارگان فلسطینی است؛ راهحلی که باید بر اساس قطعنامه 194(این قطعنامه مربوط بر حق بازگشت آوارگان فلسطینی، غیرقانونی بودن شهرکسازی و ضرورت توقف فوری آن تاکید دارد.) میبود. در مقابل اعراب هم روابط دیپلماتیک خود را با این رژیم از سر گرفته و آن را به رسمیت میشناسند. رژیم صهیونیستی اگرچه ابتدا با این طرح مخالفت کرد، اما در سال 2007 شیمون پرز رییس جمهور وقت رژیم صهیونیستی با این طرح موافقت کرد. لازم به ذکر است که مدعی اصلی طرح صلح عربی، عربستان بود.
6- طرح نقشه راه: این طرح در زمان ریاست جمهوری جورج بوش، در سال 2002 میلادی مطرح شد و علناً تا سال 2005 صورتی عملی به خود نگرفت. این طرح برخلاف طرحهای قبلی، براساس یک کمیته چهارجانبه متشکل از اتحاديه اروپا، سازمان ملل، آمريكا و روسيه بود و دلیل اصلی برای انتخاب این کمیته چهارجانبه، ضمانت طرح و نقش این کشورها در تصمیم گیریهای مهم در سازمان ملل و شورای امنیت بود. در طرح نقشه راه سه مرحله مطرح شده بود:
اول؛ توقف تروریسم و خشونت؛
دوم؛ تشکیل کشور مستقل فلسطینی با مرز موقت و در صورت مساعد بودن شرایط توسط کمیته چهارجانبه(آمریکا، اتحادیه اروپا، سازمان ملل و ورسیه) تا سال 2003 کشور مستقل فلسطینی تشکیل شود؛
سوم؛ تشکیل کشور فلسطین با مرز نهایی.
اما آنچه باید در رابطه با طرح نقشه راه مطرح کرد سناریوی خطرناکی بود که آمریکا قصد داشت با موفقیت در آن، به سایر برنامههای خود در منطقه برسد. اصولاً نقشه راه را باید جزیی از طرح صلح خاورمیانه آمریکا ازجمله طرح خاورمیانه بزرگ دانست. هدف طرح خاورمیانه بزرگ، تقسیم منطقه خاورمیانه به کشورهایی متعدد بر اساس اقلیتها و طوایف موجود در آن است که اوّلین رهاورد این سیاست، ایجاد نزاع بیپایان منطقهای است. براساس این طرح، ابتدا مسأله صلح فلسطین باید به نتیجه خاصی میرسید و سپس در سال 2006م با حمله رژیم صهیونیستی به حزبالله، حلقه بعدی این طرح تکمیل میشد. این طرح با شکست مذاکرات در سال 2005 و همچنین شکست رژیم صهیونیستی در جنگ 33 روزه ناکام ماند.
7- معامله قرن: معامله قرن که از آن به عنوان سایکس- پیکوی جدید در منطقه یاد میشود، در چارچوب طرحهای سازش مطرح میشود. این طرح به گونهای طراحی شده که محدودههای مرزی کشورهای منطقه دوباره دست خوش تغییر شود. این همان مسألهای است که آمریکاییها از سال 2003 به بعد و با اجرای طرحهای مختلف همچون خاورمیانه بزرگ به دنبال آن بودهاند. معامله قرن دو پیشفرض و دو بخش مجزا از یکدیگر دارد. پیشفرض های آن به رسمیت شناخته شدن بیتالمقدس به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی و الحاق جولان به این رژیم است. گامهای اجرایی آن نیز در دو بخش طرحریزی شده است:[1] بخش اول مباحث اقتصادی و تجاری و بخش دوم مربوط به مسایل سرزمینی است.
در رابطه با موضوع اول، جرقه اقتصادی آن با نشست منامه و با سناریوی "رفاه مطلق" برای فلسطینیان آغاز شد. در این مرحله، آمریکا با همراهی کشورهای عربی و همچنین رژیم صهیونیستی طرح "زمین در برابر پول" را مطرح کردند. همچنین در این نشست مسایلی همچون ایجاد شهرکهای صنعتی و ایجاد شغل و امکانات مناسب برای فلسطینی ها وعده داده شد که از طریق سناریوی "تطمیع" بتوانند فلسطینیان را برای پذیرش بخش اول معامله قرن متقاعد کنند. بخش اقتصادی با همراهی و کمکهای مالی کشورهای عربی همچون عربستان حمایت شد که عملاً طرح مزبور ناکام ماند. دلیل آن نیز عدم پذیرش گروههای فلسطینی و مخالفت برخی کشورهای اسلامی با آن بود.
در رابطه با موضوع دوم و مسایل سرزمینی، ابتدا باید به این نکته اشاره کرد که فلسطینی ها و اسراییلی ها روی شش موضوع مهم با یکدیگر اختلاف اساسی دارند: بحث بر سر حدود حکومت فلسطین، مالکیت بیت المقدس، بازگشت آوارگان فلسطینی، شهرکهای یهودی نشین، تقسیم آب و امنیت. آنچه در بخش دوم موضوع مورد بحث است، چهار موضوع از شش موضوع مورد اختلاف فوق است. همین عاملی در جهت عقیم ماندن این طرح و عدمچشمانداز روشن برای آن در آینده است. بدین گونه که آنچه مسایل مورد اختلاف فلسطینیها و صهیونیست هاست، همگی در یک طرح به نام معامله قرن گردآوری شده است. در بحث محدوده حکومت فلسطین، صهیونیستها این عقیده را دارند که باید به مذاکرات طابا پایبند بود. بر اساس اين طرح 94تا 96 درصد از كرانه باختري در اختيار فلسطين و80 درصد شهركنشينان تحت حكومت صهیونیستی قرار ميگرفت و در ازاي اين، رژیم صهیونیستی 1تا3 درصد از خاك تحت اشغال خود را به فلسطين واگذار ميكرد.
در بحث مالکیت بیت المقدس، پایتختی قدس و شهرکنشینان، صهیونیستها معتقد به پیمان کمپ دیوید2 هستند. رژیم صهیونیستی به هیچ وجه حاضر به پذیرش پایتختی قدس برای فلسطینیها نیست. صهیونیستها در کمپ دیوید2 پيشنهاد کردند که 95 درصد كرانه باختري و كل نوار غزه در كنترل فلسطينيان باشد و در ازاي آن 69 شهرك يهودينشين كه 85 درصد يهوديان را در خود جاي ميداد، به آنها واگذار شود. طبق اين معاهده، بيشتر قدس شرقي بجز حومه اين شهر و بخشهاي غير يهودي آن تحت كنترل رژيم صهيونيستي قرار ميگرفت. در مقابل فلسطینیان به قطعنامه 194 اشاره دارند.
اما موضوعات مورد اختلاف که در معامله قرن نیز به آن اشاره شده، پشت پرده خطرناک این طرح است که همانند طرح نقشه راه سال 2005 م بوش پسر است. نقشه راه جزیی از طرح صلح خاورمیانه آمریکا بر مبنای تجزیه کشورهای منطقه بود. معامله قرن نیز به دنبال همین شرایط با تغییر مرزهای برخی کشورهای عربی و وسعت دادن به سرزمینهای اشغالی است.
دلایل تأکید رژیم صهیونیستی بر الحاق کرانه باختری
در راستای اجرای طرح معامله قرن، اکنون نیز صهیونیستها همراه با آمریکاییها طرح الحاق کرانه باختری را در دستورکار قرار دادهاند. این امر نیز در راستای طرح معامله قرن است و با سفر چند روز گذشته پمپئو به سرزمین های اشغالی، مقامات صهیونیستی از جمله اشکنازی وزیرخارجه جدید این رژیم اعلام کرد که الحاق کرانه باختری به سرزمینهای اشغالی حتمی است. در رابطه با اهمیت کرانه باختری و دلیل تأکید صهیونیستها بر روی آن چند عامل مهم است:
- از منظر صهیونیستها تهدید بالقوه اصلی برای آینده این رژیم کرانه باختری است. هرچند گروههای مسلح در این منطقه، براساس طرحهای سازش از رویکرد مسلحانه دست کشیده اند، اما در صورت شرایط وجودی این تهدید، آینده موجودیتی رژیم صهیونیستی را تهدید میکند.
- از نظر موقعیت جغرافیایی، کرانه باختری با تمام مناطق حیاتی رژیم صهیونیستی، نیروگاه اتمی دیمونا و حدود۹۰ درصد از شهرکهای صهیونیستی هم مرز است. درواقع، کرانه باختری مرز مشترک زیادی با سرزمینهای اشغالی دارد که باعث میشود نیروهای مقاومت بتوانند با استفاده از موشکهای کوتاهبرد در این منطقه، به راحتی تقریباً تمام شهرهای مهم صهیونیستی را مورد حمله قرار دهند.
- از نقطه نظر استراتژیکی، مهمترین تهدید رژیم صهیونیستی در آینده نه در ابعاد نظامی، بلکه در بُعد سرزمینی و مسأله آب است. جولان و کرانه باختری نقش بسیار مهمی در تأمین آب سرزمینهای اشغالی دارند. وجود رود اردن و سرازیر شدن آن به کرانه باختری، بینیازی رژیم صهیونیستی را در تأمین آب مناطق مرکزی برآورده میکند.
بنابراین، در رابطه با آینده طرح معامله قرن میتوان گفت که بیمها و امیدهایی نسبت به آینده آن وجود دارد؛ شکست نشست منامه و عدم پذیرش آن توسط کشورهای اسلامی و گروههای فلسطینی و وجود اختلافات گسترده در بحث ماهیتی و سرزمینی، چشم انداز روشن و موفقی پیشروی معامله قرن قرار نمیدهد. همچنین وجود اختلاف ها، نبود انسجام کافی در میان کشورهای حامی طرح و نامشخص بودن موقعیت و منافع فلسطینی ها در این طرح، معامله قرن را با چالشهای بزرگی در زمینه اجرا روبرو کرده است.
از سوی دیگر، نقطه امید صهیونیستها در رابطه با این طرح، همراهی برخی کشورهای عربی با آنها میباشد. به همین دلیل مشاهده میشود که رژیم صهیونیستی به راحتی و بدون هیچ گونه مانعی درصدد اجرای بخشهای سرزمینی معامله قرن است، اما در مجموع و بنا بر بیانات رهبرمعظم انقلاب مبنی بر مُردن این طرح و وجود دلایل فوق، چندان نمیتوان آینده روشنی برای آن در نظر گرفت؛ زیرا تاکنون همهی طرحهای سازش موفق نبوده و در میانه راه با شکست مواجه شده اند.
وضعیت شناسی رژیم صهیونیستی
رژیم صهیونیستی اکنون در درون خود با شکافهای مختلفی مواجه است که همین عاملی در جهت روبه زوال رفتن این رژیم در آینده نزدیک خواهد بود. اکنون این رژیم با سه شکاف اصلی مواجه است:
1- شکاف سیاسی: چالش بزرگ عدم اجماع میان احزاب و همچنین دورهای کردن نخستوزیری در کنار برگزاری سه انتخابات پی در پی، نشان از عمق شکافهای ساختار سیاسی در این رژیم است. بنابر توافقی که میان حزب لیکود به رهبری نتانیاهو و حزب آبی و سفید به رهبری گانتز ایجاد شد، دوران نخستوزیری به دو دوره یک سال و نیم بین این دو نفر تقسیم خواهد شد. در رابطه با این مسأله، ذکر دو نکته حائز اهمیت است: اول؛ اگر این توافق صورت نمیگرفت به هیچ وجه دولت تشکیل نمیشد و همین امر مقدمات انتخابات پارلمانی چهارم را فراهم میکرد. دوم؛ تشکیل چنین ائتلافهایی و تقسیم بندی قدرت بدین سبک، در هیچ کجای جهان سابقه ندارد. در کشورهایی نیز که از ضعیف ترین دموکراسی برخوردارند، به علت مسایلی همچون جنگ داخلی، شیوه تقسیم قدرت نیز بدین گونه نیست. این نشاندهنده شکافهای عمیق ساختاری در این رژیم است که ابعاد آن روز به روز آشکارتر میشود.
2- شکاف نژادی: در رژیم صهیونیستی یک گروه اقلیت بر اکثریت خود را برتری میدهند. این امر در ناآرامی های سال گذشته در سرزمینهای اشغالی کاملاً مشهود بود که طی آن پلیس رژیم صهیونیستی یک نفر از یهودیان اتیوپی تبار را به ضرب گلوله کُشت. در کنار این مسأله و براساس اعلام اندیشکده "ماریز" رژیم صهیونیستی، 41 درصد یهودیان اتیوپی تبار در سرزمینهای اشغالی زیر خط فقر به سر می برند و اکثر آنها شغلهای پایین نظیر رفتگری و تمیز کردن سرویسهای بهداشتی دارند؛ زیرا بسیاری از کارفرمایان از استخدام آنها خودداری میکنند و درصد بیکاری بین آنها به 65 درصد رسیده است. از طرفی دیگر، صهیونیستها از برخی اقلیتهای قومی همچون زنان "میزراحی" که از اقوام یهود آفریقایی هستند، به عنوان ابزارهای جنسی استفاده میکنند. این دیدگاه نژادی و کاستگونه در میان صهیونیستها همچون آمریکا وجود دارد که نژاد سفید بر سیاه برتری دارد. به همین دلیل مشاهده میشود که در مواقع بسیاری در سرزمینهای اشغالی، اعتراضهای گسترده ای به این تبعیضهای نژادی صورت میگیرد.
3- شکاف جمعیتی: مشکل سوم و عمده دیگر که صهیونیستها با آن دست و پنجه نرم میکنند، بحث مهاجرت معکوس و کمبود جمعیت است. بر اساس آماری که اداره مرکزی آمار رژیم صهیونیستی منتشر کرده، از سال ۱۹۴۸ تا پایان سال ۲۰19 بیش از 840 هزار نفر از یهودیان مهاجر وارد شده به فلسطین اشغالی از این منطقه خارج و دیگر به آن باز نگشتهاند. بر اساس آمار منتشر شده در اوایل سال جاری میلادی، صهیونیستها برای اولین بار از سال ۲۰۰۹ با تراز منفی مهاجرت مواجه شدهاند. این امر نشأت گرفته از همان تبعیضهای نژادی و واهی بودن مدینه فاضله خودساخته صهیونیستها است.
در نتیجه و باتوجه به وجود این مشکلات، صهیونیستها در آینده علاوه بر چالشهای جدی در ابعاد داخلی با مشکلات عدیده ای در ابعاد منطقه ای مواجه است. عدم اجماع در رابطه با طرح معامله قرن، فارغ شدن جبهه مقاومت از حضور گروههای تکفیری و فراگیرشدن گفتمان مقاومت در منطقه همگی چالشهای سخت و نرم این رژیم در آینده است. در این میان نباید فراموش کرد که این رژیم در نبردهایی که از زمان جنگ 33 روزه با مقاومت داشته است، در هیچ جبهه ای موفق به پیروزی نشده است. بنابراین، میتوان گفت که این رژیم برخلاف گذشته، در مقابل مقاومت دیگر فاقد مزیت استراتژیک و برتری نظامی است. با این حال، رژیم صهیونیستی برای برون رفت از وضعیت موجود داخلی و منطقهای چند اقدام ایذایی انجام داده و خواهد داد:
1- حملات کورکورانه به اهدافی در سوریه: این حملات در وهله اول ناشی از استیصال و درماندگی این رژیم برای برون رفت از مشکلات است. در وهله دوم به دنبال گشودن جبهه های جدیدی در منطقه برای فرسایشی کردن اقدامات محور مقاومت است. در وهله سوم نیز این حملات نه تنها حمله به اهداف استراتژیک و حیاتی جبهه مقاومت نبوده، بلکه این حملات صرفاً برخی مناطق خالی از هرگونه نیرو و گاهاً سوله های خالی از هرگونه امکانات و تجهیزات بوده است. این نشان میدهد که این حملات بیش از آنکه حملاتی استراتژیک و بازدارنده باشد، بیشتر در جهت اقناع افکار عمومی داخلی انجام میشود.
2- سازماندهی آشوب و اعتراض در برخی کشورهای منطقه: در اتفاقات و قضایای اعتراضی در برخی کشورهای منطقه به خوبی دستهای پشتپرده صهیونیستها آشکار است. هدف نیز کاملاً مشهود است و آن درگیرکردن کشورهای هدف با تحولات داخلی خودشان برای ضربه زدن به آنهاست.
3- اقدامات محدود نظامی: رژیم صهیونیستی برای فرار از بحرانهای موجود و همچنین گرفتارنشدن در بحرانهای دیگر، اقدام به عملیات های محدود نظامی خواهد کرد. امری که طی چند وقت گذشته در رابطه با ترور برخی فرماندهان فلسطینی اتفاق افتاده است. این اقدام بیشتر در راستای سناریوی وحشت در نظر گرفته شده است.
در مجموع میتوان گفت که برآیند تحولات منطقه حکایت از قرار گرفتن رژیم صهیونیستی در سراشیبی زوال و انحطاط دارد و در نقطه ی مقابل، مقاومت منطقه ای روز بروز در حال قدرت گیری بیشتر است. در این میان، پیشبینی میشود که براساس سناریوی محور مقاومت که بعد از شهادت سردار سلیمانی مبنی بر خروج آمریکا از منطقه تدوین شده است، آینده منطقه برای گفتمان مقاومت و فراگیری آن فراهم خواهد شد.
[1]. البته این طرح دو پیش فرض سیاسی و فرهنگی نیز دارد که مرحله سیاسی آن عادی سازی روابط اعراب با اسراییل است و مرحله فرهنگی آن دادن اماکن تاریخی قدس به اسراییل است که با اعلام پایتختی قدس تا حدودی زمینه آن فراهم شده است.